تحقیق و پژوهش در کلام مولا امیر المومنین(علیه السلام)

نوشته شده توسطالزهرا فریدن 27ام فروردین, 1396

با سلام.

چون اولین وبلاگ پژوهش را در ماه رجب گذاشتیم آغاز کلام را متبرک می کنیم به سخن مولا امیر المومنین علی (علیه السلام) در باره ی پژوهش وسعی می کنیم در موضوعات مختلف در ادامه ی وبلاگ ها مطالبی را بیان کنیم.

مولا امیر المومنین علی (علیه السلام ) می فرمایند:

حدیث اول:هیچ کرداری مانند پژوهش نیست .(غررالحکم ،باب التحیق.)

حدیث دوم:روش  وشیوه ای بر تر از تحقیق نیست.(غرر الحکم ، باب التحقیق )

حدیث سوم : اجتهادی بدون تحقیق سود نبخشد.(غرر الحکم، باب التحقیق)

امام علی (علیه السلام ) در نهج البلاغه می فرمایند:

خورشید وماه و گیاه و درخت و آب وسنگ را با دقت بنگر ، ونیز آمد وشد شب وروز را ودرهم خروشیدن دریاها وانبوهی کوهها وبلندای قله ها را ونیز کثرت واژگان وگوناگونی زبانها ، را در نظر آر . با این همه، وای برآنان که تقدیرگر آفرینش را انکار می کنند ومدبر نظام هستی را نادیده می گیرند اینان می پندارند چون علفهای هرز ، کشاوری ندارند. و….بی آنکه برای پندار خود به دلیل وبرهانی تکیه کنند …. وتحقیق وپژوهشی داشته باشند.(نهج البلاغه ، خطبه ی 185)

 

 

نکته :

نوشته شده توسطالزهرا فریدن 24ام اردیبهشت, 1392

گریه های زهرا

نوشته شده توسطالزهرا فریدن 17ام اردیبهشت, 1392

 

 

«کسی که از مسلمانان از دست و زبان وی در امان نباشند مسلمان نیست .

 

گریه های زهرا عوامل متعددی داشت این بود که می دید ملت جوان اسلام از مسیر حقیقی و طریق مستقیم دیانت منحرف شده در راهی افتاده که پراکندگی و بدبختی از نتایج حتمی آن است . بعد از رحلت رسول خدا غم و اندوه جهان بر دل فاطمه نشست در همان اوضاع بد روحی خبر جانشینی پیامبر به گوش حضرت علی و فاطمه ( سلام الله علیها ) رسید . فاطمه ( سلام الله علیها ) برای بار دوم در هم کوفته شد و گریه کنان می فرمودند :

 

1- مگر در اجتماع غدیرخم جانشین را انتخاب نکردند .

 

2- مگر مقام و فداکاری های شوهرم را می توان انکار کرد ؟

 

3- مگر علوم گرانبهای نبوت را پدرم به او نسپرده است ؟

 

خدایا عاقبت اسلام چه می شود .

 

حضرت فاطمه مادر امت بود و نگران امت بود گریه هایش برای امت اسلامی بود .

 

حضرت فاطمه بعد از پدر آنقدر گریست که همسایگان از گریه اش به ستوه آمده و گفتند یا شب گریه کن یا روز گریه کن چرا گریه تو آسایش را از ما سلب کرده است ، چرا اینقدر گریه می کردند که باعث اذیت همسایه ها می شدند ؟ حضرت که الگوی صبر بودند چرا اینگونه بی تابی می کردند ؟ مگر فاطمه دخت پیغمبر نبودند ؟

 

مگر فاطمه قصد آزار و اذیت به دیگران داشت ؟             

( بانوی نمونه اسلام ، ابراهیم امینی )   

 

نه حضرت فاطمه ( سلام الله علیها ) با گریه هایشان می خواست بفهماند که ای اهل مدینه باید بر حال شما گریست که چنین بی وفایی کردی ؟ باید بر مظلومیت حضرت علی ( علیه السلام ) گریست که تنها مانده ؟

 

چرا حضرت فاطمه ( سلام الله علیها ) وصیت نمودند که شبانه دفنش کنند ؟

نوشته شده توسطالزهرا فریدن 9ام اردیبهشت, 1392

 

 

از مرجع فقید جهان تشیع آیت الله العظمی بهجت ( قدس سره ) نقل شده است : اینکه حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) بعد از آن همه مظلومیت ، در حال احتضار وصیت نمودند که شبانه دفن گردد ، بحار الانوار /49/192، این وصیت حضرت زهرا  کار عجیبی بود که نظیر کار پیغمبران ( علیهم السلام ) است . زیرا کار کسی که نزاع کند و مغلوب شود و کشته و شهیده گردد و علیه او قضاوت شود و آن همه بلاها را ببیند و با این حال راهی را پیدا کند که خود را اصل غالب جلوه دهد و غالب بودن خود را به دیگران نشان دهد به کار پیغمبران و اعجاز شباهت دارد . این کار در واقع نوعی مخالفت با حکومت وقت است . اگر دستگاه حکومت و خلافت به فکرشان می رسید که حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) می خواهد چنین کاری را بکند ، به منزل آن حضرت وارد می شدند و از انجام آن جلوگیری می کردند . آنها بعد از دفن نیز راهی جز نبش قبر آن حضرت نبود که حضرت امیر با عمل به وصایای حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) از این کار جلوگیری نمود . ( منبع : در محضر آیت الله بهجت ( ره ) ، ج 1 ، ص 131 )

 

در کوچه های آسمان

نوشته شده توسطالزهرا فریدن 27ام فروردین, 1392

 آفتاب با گرزهای داغ و سوزانش سینه بیابان را مورد هدف قرار داده و بی رحمانه تازیانه می زند . لحظه ای بعد ، باد زوزه کنان دسته ای خش و خاشاک را به این سو و آن سو پراکنده می کند .آنگاه ریگ های بادیه به رقص در می آیند و به بالا و پایین می پرند مرد بادیه نشین شتر را در گوشه ای رها نموده ، خود نیز گوشه ای می نشیند و چشم در چشم آسمان می اندازد . و به دوردستها می نگرد . دفتر تاریخ را ورق می زند ، به یاد می اورد روز حادثه را ، روز آزمایش و تعیین سرنوشت را ، روز فصل و جدا شدن خوبها از بدها ، صدای جرس شتران کاروان سکوت بیابان را می شکند . گریه ی کودکان ، شیون زنها و آه و ناله های پیران ، سراسر بیابان را لبریز می کند . وه ! که چه نخل ها با آن همه بزرگی و عظمت در برابر ستارگان دین سر فرود می آورند . و احساس حقارت می کنند . کودکان ستمدیده بسان شکوفه های زخم خورده ای هستند که دیگر نه پاهای کوچکشان یارای راه رفتن دارد و نه چشمهای آنان توانایی اشک ریختن  . انگار همه چیز دست بدست هم داده اند تا همه ستارگان زمینی را بیازارند و به کوچک و بزرگ ذره ای ترحم نکنند .

شب فرا می رسد ، در کوچه های آسمان چه آشوب و غوغایی برپاست . فرشتگان نور ، دیگر طاقت دیدن گستاخی شمشیرهای دشمن را ندارند ، طوفانی از ظلم و ستم در سرزمین اندوه بپا شده ، وه که چه زیباست یتیم نوازی ها و بخشندگی های جگر گوشه ی پیامبر ( صلی الله علیه و آله وسلم ) در این میان و عجیب تر اینکه ، چشم زمین این نور دیده رسول را می بیند ، و لحظه ای دل سختش نرم می شود ، در مقابل قلب دشمن سخت تر ، اشک های حسرت خورده جاری گشته و بالهای خسته اما نیرومند پروانه ها در دشت شقایق ، امید رها شدن هر چه زودتر از چنگان خفاشهای خون آشام در آنها زنده نموده است . آنگاه اشکها در گوشه ای جمع می شوند تا خود را در محضر نور آزاد و رها سازند ، به امید روزی که آتش ظلم و شرارت را خاموش کنند .

در سکوت شب اگر باز صدای زمزمه نخلستان می پیچد ، گویا از قصه ای حکایت می کند . قصه ی رهایی از پیله تا پروانه ، حکایت رودی که مسیرش را گم کرده و هر چه قدر پیش می رود به جایی نمی رسد ، حکایت غنچه پرپر شده که بر روی دستهای پر فروغ شمع ایثار جای گرفته و مورد اصابت نیزه های زهرآلوده گرگهای خونخوار قرار می گیرد . قصه جدا شدن دستهای خالی اما پر مهر پرچمدار سرزمین تشنه ولی سیراب از صداقت و فداکاری . حکایت پایمال کردن گلهای شقایق در زیر سم اسبان دشمن و نیز سخنرانی های کوبنده و سرشار از رنگ حق و حقیقت بانوی شجاع و ایثار گر که قلب دشمن را می لرزاند .

ذره ذره ، شنهای سرزمین شقایق شاهد اینهمه بی عدالتی ها ، ستمگریها و چپاول و خونریزیها بودند . و با ورود روباه افق در این بهشت زمینی مرز ثواب و گناه روش می شود .

دسته ای پروانه های معصوم از پیله های پست دنیا رها گشته و بسوی نور به پرواز در می آیند . آنگاه رود زمانی مسیرش را می یابد که دیگر دیر شده ف او طاقت گریه خونین آسمان را ندارد . و همواره در برابر شکوفه های زخم خورده و بهار میوه رسول ( صلی الله علیه و آله وسلم ) شرمگین است .

کاروان عشق چه خاضعانه و با افتخار حرکت کردند ، بیابان وسیع با هر آنچه که درونش بوده و هست چه ضجه و فریاد می کشد . دیگر خواب به چشمان قاصدک نمی آید او همچنان در ایستگاه امید به انتظار نشسته است ، به امید روزی که آن عادل عدالت گستر ، از مشرق زمین طلوع کند و انتقام همه خونهای ریخته شده پاک و مقدس در ولایت عشق را از دشمن بگیرد تا نور پرفروغ عشق ابدی را در پهنه وسیع زمین بگستراند .

نعیمه صنیعی - طلبه پایه دوم