« علی (ع) | ارتقاي سلامت » |
مسلمان شدن به برکت نام مبارک حضرت فاطمه ( س )
نوشته شده توسطالزهرا فریدن 2ام خرداد, 1391یکی از ذاکرین نقل کرده است : در محضر آیه الله العظمی سید محمد هادی میلانی بودم . یک مرد و زن آلمانی همراه دختر خود وارد شدند ، پس از تعارف معمول گفتند : ما آمده ایم به شرف اسلام نایل شویم .
آیه الله العظمی میلانی پرسیدند : چرا می خواهید مسلمان شوید ؟
آن مرد عرض کرد : پهلوی دخترم که در محضر شما نشسته ، در حادثه ای شکست و استخوان هایش خرد شد ، چنان که پزشکان از معالجه او عاجز شدند و گفتند : باید عمل شود ، ولی عمل ، خطرناک است . دخترم راضی نشد و گفت : اگر در بستر بمیرم ، بهتر از آن است که در زیر عمل از دنیا روم . به هر حال او را به خانه آوردیم . ما یک خدمتکار ایرانی داریم که او را « بی بی » صدا می زنیم ، دخترم به او گفت : من تمام اندوخته مالی خود را راضی هستم بدهم که صحت به من برگردد ، اما فکر می کنم باید ناکام و با دل پر غصه بمیرم ! بی بی گفت : من یک طیب را سراغ دارم که می تواند تو را شفا دهد . گفت : حاضرم تمام پول و موجودیم را به او بدهم . بی بی گفت : تمام آن ها برای خودت باشد ، بدان من علویه ام و جده من حضرت فاطمه زهرا ( س ) است که پهلوی او را به ظلم شکستند ؛ تو با دل شکسته و اشک جاری بگو : یا فاطمه زهرا ، مرا شفا ده . دخترم با دل شکسته شروع کرد به صدا زدن و از آن بانوی معظمه یاری خواستن .
بی بی هم در گوشه خانه با گریه می گفت : « یا فاطمه زهرا ، این بیمار آلمانی را با خود آورده ام و شفای او را از شما می خواهم . مادر جان ! کمک کن و آبروی مرا نگه دار . » آن مرد اضافه کرد : من هم از دیدن این واقعه در گوشه حیاط منقلب شدم و گفتم : ای فاطمه پهلو شکسته ! دیدم دخترم قدری ساکت شد ، ناگاه مرا صدا زد و گفت : پدر ! بیا که دردم ساکت شده . جلو رفتم و دیدم او کاملاً شفا یافته و گفت : بانوی مجلله ای نزدم آمد و دست به پهلویم کشید . گفتم : شما کیستید ؟ فرمود : « من همانم که او را می خوانی » . دخترم برخاست و راحت شد و دانستم که اسلام حق است . حالا به ایران آمده و به خدمت شما رسیده ایم تا مسلمان شویم . مرحوم آیه الله العظمی میلانی و حاضرین ، از این کرامت فاطمی مسرور شدند و شهادتین و سایر امور اسلامی را به آن مرد آلمانی و خانواده اش آموختند و آنان با نورانیت اسلام رفتند .
فضایل الزهراء ، ص 109
پیامبرخدابه ابوذرفرمودند:ای ابوذر!ازغیبت بپرهیز،زیراغیبت کیفری ومجازاتی شدیدتراز زنا دارد.
گفتم:ای رسول خدا،غیبت چیست؟فرمودند:چیزی درباره برادرت بگویی،که برایش ناخوشاینداست.
گفتم:ای رسول خدا،اگرچه آنچه که گفته می شود دراوباشد؟فرمودند:بدان اگرچه آن چه می گویی،دراوباشد،غیبت است.واگردرباره اش چیزی بگویی،که دراونباشد،به اوتهمت زده ای.
فرم در حال بارگذاری ...